نه گر از شور فریادم غریوی در زمین افتد


چه سود از ناله ام گر لرزه در چرخ برین افتد

نه گرد خویشتن گردد، نه بر خورشید گردون گرد


اگر یک ذره از بار غم دل بر زمین افتد

من آن پروردهٔ دردم که بی دردی است مرگ من


خوشا گر بار غم بر دوش جانم بیش از این افتد

بدین نوبت که اهریمن به نام پاک یزدان زد


شگفتا، گر نه صدها رخنه در ارکان دین افتد

خدای آسمان ها را چه فخر، ار در زمین او


شیاطین را به کف سررشتهٔ حبل المتین افتد

نگردد همچو زنبور عسل شهد آفرین هرگز


مگس صدبار اگر در مرتبان انگبین افتد

درود آتشینم را به قربانگاه مردان بر


گذارت ای صبا گر جانب کابل زمین افتد

در آن گلشن که هر نخلش مسیحای دگر بودی


کنون در هر قدم اهریمنت اندر کمین افتد

در آن جا کز شمیم گل نسیمش سرگران بودی


کنون از هر طرف خمپاره های آتشین افتد

ز «بالای حصار» و بارهٔ «دارالامان» هر شب


پیاپی دست و پا و سینه و سر بر زمین افتد

زنان را در ملای عام بر شلاق می بندند


چنان کز هول آن از رحم هر مادر جنین افتد

اگر حال زن افغان به شهر اندر چنین باشد


که می داند، چه ها بر دختر صحراگزین افتد

که می داند که فردا باز «بمب» آتش افروزی


به جای نان به دامان گدای ره نشین افتد

که می داند که فردا باز جلادان «پنجابی»


به نام «طالب افغان» به جان آن و این افتد

که فرداهای دیگر باز، مردانی «نجیب »آسا


به دست قاتلان ناجوانمردی چنین افتد

که صدها داغ ننگ دیگر انسانیت سوزی


از این اعمال شوم اسلامیت را بر جبین افتد

اگر این است آن جنت که «طالب» در زمین سازد


به صد دوزخ عذاب حق«امیر المومنین » افتد

هزاران«بولهب» این اهرمن زیر قبا دارد


مبادا «خرقهٔ احمد» به دست این لعین افتد

اگر باری بیفتد پرده از اعمال ننگینش


ز وحشت خامه از دست کرام الکاتبین افتد

نه ملا ماند و نی «طالب» و اعیان و انصارش


اگر این چامه باری در کف روح الامین افتد

روتنبورگ «هوم» آلمان ١٠ اکتبر ١۹۹٦ میلادی